پدیدارشناسی و علم تفسیر
فلسفه اخیر هایدگر پیرامون زندگی خود وجود حضوری نبوده، بلکه در باب یک وجود حضوری است که خود را درک می کند، یعنی خودشناسی.
در حالی که پدیدارشناسی توصیف منظمی از متعلقات آگاهی را جستجو می کند، علم تأویل یا تفسیر بر تشریح و معنای تجربیات آگاهانه در یک برهه زمانی متمرکز شده است. زبان برای علم تأویل محوریت دارد. چه، به وسیله زبان است که معنا و تفسیر مفید به دست می آید. هایدگر در تحلیل های خود پیرامون وجود حضوری و زبان به شدت می کوشید به شناخت عقلانی موجود انسانی یا بشر دست یابد و این امر، بدون توجه به زبان، تحقق پذیر نیست؛ همان طور که وی در کتاب مسائل مهم پدیدارشناسی می گوید: «وجود حضوری در هنگام صحبت پیرامون چیزی ضمن آن که با موجودات می زند و جای خاصی را به خود اختصاص می دهد، از خود خبر می دهد یعنی، خود را به عنوان موجودی در جهان نشان می دهد. در نتیجه، وقتی درباره چیزی تأمل می کنیم یا به دقت فکر میکنیم، توجه خود را نسبت به فهم آتی از خودمان و جهان معطوف می سازیم. می توان گفت که عطف توجه نسبت به درک جدید عبارت است از ارائه تعریف جدیدی از خود و در پیش گرفتن راه جدیدی در زندگی. کیفیت رشد و تکامل خود (یا وجود حضوری) چنین است و دقیقا همین شرح حال و همین مفهوم زمان بود که هایدگر تلاش می کرد درک کند. به علاوه، ادراک و خود تفکر، از طریق بعضی از شکلهای زبانی یا نمادسازی تحقق می یابد. برای دستیابی به معنای روشن یا ادراک عقلی، باید نسبت به زمان مقید باشیم. باید به تفسیر متوسل شویم.
دو فیلسوفی که در توسعه علم تأویل صاحب نام بوده اند عبارتنداز هانس گئورگ گادامرا و پل ریکور گادامر این نظر را پذیرفت که فلسفه اخیر هایدگر پیرامون زندگی خود وجود حضوری نبوده، بلکه در باب یک وجود حضوری است که خود را درک می کند، یعنی خودشناسی. این مطلب در تمرکز هایدگر بر تاریخ و زمان نشان داده شده است. آگاهی و هویت، در خود و به خودی خود، به مفهوم تاریخی جای خویش را به خودآگاهی می دهد. تفسیر، وحدت ماهوی خودآگاهی را بنیان می گذارد. با این حال، خودآگاهی به معنی عطف توجه به درون نیست. برعکس، این امر یک خودآگاهی است که از تلاش برای شناسایی خود و دنیای پیرامون، از تلاش برای آن که تا حد امکان نسبت به جهان اطراف هوشیار باشیم، ناشی می شود. بنابراین، پدیدارشناسی تأویلی، فردگرایی افراطی و شاید خود محور را که بعضی از اگزیستانسیالیستها راجع به آن داد سخن می دهند، در بر نمی گیرد. با این همه، علم تأویل به فرایند «درونی» استفاده از زبان توجه می کند. چون همان گونه که گادامر میگوید «علم تأویل، قبل از هر چیز در جایی به کار می رود که آشکار ساختن خود برای دیگران و نیز آشکار ساختن خود برای خویشتن با مشکل مواجه شده باشد.» به نظر گادامر، یکی از فواید مهم فلسفه تأویلی، استفاده تربیتی خودسازی است. (به اعتقاد وی این خودسازی بیش از معرفت شناسی جدید برای مطالعات فلسفی اهمیت دارد).
پل ریکور هم در بعضی جهات مثل گادامر است، اما از پدیدارشناسی و شیوۂ ادراکی دور شده، به روش زبانی روی می آورد. او بر موضوعی عینی به عنوان محور تحقیق اصرار می ورزد، اما به این که فرد بتواند خود را مستقیما یا با درون نگری بشناسد، اعتقادی ندارد. یگانه روش این است که برای شناخت غیرمستقیم تلاش کنیم، و این مسأله تمرکز وی را بر زبان توجیه می کند. علم تأویل زبانی و پدیدارشناختی او بر این نظر استوار است که اظهار خود آگاهی از طریق زبان صورت می گیرد. با استفاده از کلمات و زبان است که مردم هر ادراکی از خود دارند، ابراز می دارند. بنابراین، پدیدارشناسی او بر توصیف غیر مستقیم پدیده های آگاهانه متمرکز است، چرا که این پدیده ها از طریق زبان شناخته می شود و تفسیر تأویلی تلاش خود را صرف این سؤال میکند که درک نمادها (زبان) چه ارتباطی با درک خود دارد.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص403-401، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}